Sunday, February 20, 2005

...یه عاشورا تاسوعای دیگه هم گذشت
قبلا وقتی عاشورا بیرون میرفتی کلی دسته از جلوت رد میشد.اما امروز حالا نمیدونم من اشتباه کردم یا نه اما کلی باید دنبال دسته میگشتی.فقط طرفای چیذر خیلی بود.
به نظر من چند ساله که شور حال مردم یه جورایی کم شده..یا شایدم اصل قضیه فراموش شده.انقدر جزئیات واردش شده که فلسفه اش داره از یاد میره.حتی به جایی رسیده که بعضیا دیگه انکار میکنن و معتقدن که اینا همه ش ساختگیه .هر چند که کاملا واضحه که امکان نداره.چون مگه میشه یه داستان ساختگی 1400 سال دوام بیاره و تازه نه فقط تو ایران بلکه تو خیلی ملیت های دیگه اینطور ریشه داشته باشه.
به هر حال رسم قشنگیه. (فقط این وسط من امروز دلم به حال گوسفندا سوخت.
:
:))هی هر چی هم
میگن بابا ما چی کاره بیدیم بازم سیاه بخت میشن