Sunday, January 30, 2005


این دو روز تعطیلی کلی خوش گذشت.هر دو روزش رو رفتم اسکی.با اینکه خیلی خیلی خیلی شلوغ بود اما بازم خوب بود.
الان سرما هم خوردم بدجور...دیگه یادم رفته صدای خودم چه جوری بود...شبیه انواع و اقسام صداها شده.یه دقیقه صدای جغده یه دقیقه شبیه خروسه....خلاصه هر کی احتیاج به یه دوبلر برای درآوردن صداهای مختلف برای کارتن بود یه ندا به من بده.مامانم میگه نباید اسکی میرفتم اما به اینکه با دوستان باشی می ارزید.


Thursday, January 13, 2005


تازگیا عصرا واقعا دلم میگیره....تحمل تنهایی رو ندارم..کلی فکرای مختلف به ذهنم میاد...کلی خاطره که همه شون باعث میشن دلتنگ تر بشم...کلی چراهای مختلف ...
...و کلی
کاشکی آدم می تونست فقط تو ذهنش خاطره هایی رو نگه داره که دوست داره و اونایی که آزار دهنده ن رو بندازه تو سطل آشغال.



Thursday, January 06, 2005


.میبینم که کلی ضایع شدم
امروز کلی خودمو کشتم. هنوز از امتحان به خونه نرسیده شروع کردم شیمی خوندن که فردا رو برم اسکی.تا حدودای ساعت 7-8 تموم شد اما ساعت 8:30 تلفن زنگ زد.اصلا از صدای زنگش معلوم بود که خیلی خوشایند نبید.خلاصه کلی سر کار بودم:)) ایشاله هفته ی دیگه.عوضش حالا میتونم با خیال راحت فرم دانشگاه آزاد رو پر کنم
.ضمنا عجب برف باحالی داره میاد.یه احساس خوبی به آدم دست میده وقتی دونه هاشو نگاه میکنه