Friday, February 25, 2005

چه قدر زود میگذره هاااا....به همین زودی هفت جلسه از اسکی گذشت.انگار همین دیروز بود منتظر بودم اسکی شروع شه!
امروز دیگه شلوغی صف به اوج خودش رسید.
تازه تو این عکسه نصفه صف نیفتاده و چون موقعه نهار بوده یه ذره خلوت شده.تا وقتی تو خود صف یه ساعت وقتت تلف نشه عمق فاجعه رو درک نمیکنی.



البته ایندفه(مثل هر دفه)کلی خوش گذشت.آدم کلی شارژ میشه تو این هوای آزاد و آرامش طبیعت!هر چند که امروز یه چند نفر با دعوای جانانه ای که کردن این آرامش رو مختل کردن ولی در عوض بعدش به دلیل آسیب رسیدن به سیژ اجبارا حدودای یه ربع اون بالا نشستیم و از آرامش پر شدیم
:))


Sunday, February 20, 2005

...یه عاشورا تاسوعای دیگه هم گذشت
قبلا وقتی عاشورا بیرون میرفتی کلی دسته از جلوت رد میشد.اما امروز حالا نمیدونم من اشتباه کردم یا نه اما کلی باید دنبال دسته میگشتی.فقط طرفای چیذر خیلی بود.
به نظر من چند ساله که شور حال مردم یه جورایی کم شده..یا شایدم اصل قضیه فراموش شده.انقدر جزئیات واردش شده که فلسفه اش داره از یاد میره.حتی به جایی رسیده که بعضیا دیگه انکار میکنن و معتقدن که اینا همه ش ساختگیه .هر چند که کاملا واضحه که امکان نداره.چون مگه میشه یه داستان ساختگی 1400 سال دوام بیاره و تازه نه فقط تو ایران بلکه تو خیلی ملیت های دیگه اینطور ریشه داشته باشه.
به هر حال رسم قشنگیه. (فقط این وسط من امروز دلم به حال گوسفندا سوخت.
:
:))هی هر چی هم
میگن بابا ما چی کاره بیدیم بازم سیاه بخت میشن




Wednesday, February 16, 2005


هر چی برف وقتی میاد قشنگه بر عکسش بعد از دو سه روز که شروع میکنه به آب شدن دیگه نه تنها خوشگل نیشت بلکه کلی ام بیریخت میشه.الآن تو خیابونا که راه میری تا مچ پات میره تو یه آب گل آلود کثیف و کفشات پر آب یخ میشه.من که نمیتونم یه بار رد بشم و نگم اووووه یا اه!
علاوه بر اینام کلی وقتت تو ترافیک تلف میشه.یه راه یه ربعه یه ساعت طول میکشه.
آلودگی هوا هم که دیگه واردش نمیکنم که ربطی به برف بیچاره نداره اما خداییش دیگه نفس آدم بالا نمیاد از بس هوا آلوده است.فکر کنم تا چند وقت دیگه از بس عادت میکنیم به این دود و اینا دیگه اگه جایی دود نباشه نفسمون بالا نمیاد.



Monday, February 14, 2005

@};- !ولنتاین مبارک


LOVE =====>L=lands of dreams ,O= ocean of tears ,V=valley of death ,E=end of the life!

Thursday, February 10, 2005


!چقد.....رررر برف....همینجوری پیش بریم زیر برفا مدفون میشیم
!واقعا این همه برف یه جا تو تهران بی سابقه س
.از جمعه تا حالا تقریبا یه ضرب داره میاد به استثنای یه نصف روز
:-s .اینجوری که از ظاهر پیداس اسکی فردا هم باید دورش رو خط کشید



Wednesday, February 09, 2005

من همیشه فکر میکردم این خود آدمه که با کارایی که میکنه باعث میشه بقیه یه تصوراتی درباره ش داشته باشن اما بعضی وقتا نمیشه جلوی فکرای غلطی که درباره ات ممکنه بقیه بکنن و حرفایی که درمیاد رو گرفت.


Monday, February 07, 2005

.عجب برفی داره میاد...خیلی وقته یه همچین برفی تهران نیومده بود.دیگه کم مونده برسه به زانو آدم
!کلی هم منظره های قشنگ درست شده.جون میده برای عکاسی

.من خودم با این عکسه خیلی حال میکنم یه جورایی مثل عکسای روی کارت پستالا شد



....

.این یکی هم از دم خونمون گرفتم.فقط حیف که یه ذره تار شد


Saturday, February 05, 2005

دیروز کلی سرد بود. اما کلی هم خوش گذشت.چه برفی هم میومد.دونه هاش خیلی خوشگل بود.درست مثل ستاره
:Dاین عکس هم از روی سیژ با همکاری یکی از دوستام گرفتم



Thursday, February 03, 2005

.....

من تازه فهمیدم که چه قدر بی توجهی میتونه آزار دهنده باشه...چه قدر میتونه سوء تفاهم ایجاد کنه ویا حتی احساسات یکی جریحه دار بشه


Tuesday, February 01, 2005


یکی از کارایی که واقعا برام سخته که انجام بدم اینه که دیر به یه کلاس برسم و مجبور بشم بعد از معلم برم سر کلاس..حالا به هر دلیلی چه موجه چه غیر موجه...
از شانس من هم این یکی دو هفته فکر کنم سرویسم براش کار پیش اومده بود و کلی نا منظم اومده و امروزم زد به سیم آخر و به کل نیومد.خلاصه منم حدودا یه نیم ساعت اینجورا دیر رسیدم.حالا از اینش بگذریم که کلی دم در خشک شدم وبعدشم تمام تقصیرا افتاد گردن من و مامانم گفت حتما خودم دیر رفتم و کلی مشکل دیگه....از ایناش که بگذریم سخت ترین قسمتش اونجایی بود که باید بعد از این همه تاخیر میرفتم تو کلاس.زبان داشتیم...یعنی اون موقعی که معلم زبانمون با تمسخر گفت
Good morning gooooooooooooli!!!
....فقط راننده سرویسمون شانس آورد اون اطراف نبود...هاهاهاها