Tuesday, November 30, 2004

هر کس که بداند و بداند که بداند
اسب طلب خویش از گنبد گردون برهاند

هر کس که بداند و نداند که بداند
بیدارش کنید که بس خفته نماند

هر کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند

هر کس که نداند ونداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند!


Monday, November 29, 2004


.این هم از اولین امتحان نیم ترم!واسه خودش ماجرایی داشت
مثلا امروز قرار بود امتحانمون سر ساعت هفت و نیم دیگه شروع شده باشه.اما جالبیش اینجاس که ساعت 8 اینا بود که هنوز همه سر جاهاشون نبودن.یعنی چون کل مدرسه امتحان داشتن اینجوری تنظیم شده بود که بچه ها تو کلاس ها پخش شن که مثلا من که سوم ام پیش یکی که مثلا اوله بشینم .بعد هفت و بیست دقیقه اینا بود که تازه لیست اسمایی رو که توی هر کلاس باید می بودن رو به در هر کلاس زدن.حالا تو بودی و کلی آدم که میخواستن اسمشونو پیدا کنن اونم بین9 -8 تا کلاس توی راهرو های تنگ.حالا بعد از کلی دردسر و اتلاف این همه وقت که جات رو پیدا کردی,تازه پای بلندگو میگن امتحان برگذار نمیشه.(آخرشم من نفهمیدم چرا)دوباره همه برگشتن سر کلاساشون. تازه نشسته بودیم که فهمیدیم معلم شیمیمون گفته که میخواد امتحانش رو از سوما حتما بگیره و کاری به برنامه های مدرسه نداره.خلاصه دوباره یکی دوتا کلاس خالی برای ما گیر اوردن که پخش شیم توشون و بالاخره این امتحان برگذار شد.البته بگذریم از سوال های جالب داده شده که پر از غلط بودن و هر 30 ثانیه یکبار میومدن و میگفتن مثلا بچه ها سوال فلان این قسمتش غلطه تغییرش بدید
!حالا من نمیدونم مدرسه چه انتظاری از بچه ها داره با این امتحان برگذار کردنش
من که کلی به این کاراشون خندیدم.هرچند که این وقتی که به این راحتی تلف کردن کلی ارزشمند بود و می تونست کلی مفید واقع بشه
!الآن که نگاه میکنم میبینم که فقط یه برنامه ریزی درست چقدر میتونه مفید واقع بشه




Saturday, November 27, 2004

از فردا امتحانای نیم ترممون شروع میشه.همشون هم پشت سر هم.کل این هفته تا دو هفته ی دیگه ش به کل امتحانه.بعد با فاصله ی 4-5 روز امتحانای ترم!خلاصه این یکی دو ماهه کلی درگیر خواهم بود!
:))!فردا هم شیمی داریم!خدا به دادمون برسه




Thursday, November 25, 2004

.خانوم موهای شما در شان مدرسه نیست -
ا چرا؟ -
.موهای بغل دستیتو نگاه کن! آدم حض میکنه نگاه میکنه-
!ا خب خانوم موهای اون لخته.موهای من که اینجوری نمیشه-
.من چیکار کنم که فر ش دادی -
!بابا من چه جوری بگم که موهای خودمه! فر نزدم.-

!:(آدم به این غیر منطقی ای ندیده بودم.امروز دیگه نزدیک بود دعوام بشه.کلی اعصابم داغون شد امروز


Friday, November 19, 2004

!امروز مسابقه ی بسکتبال بود.امسال منم تو تیم مدرسه ام

!:)) :(دیگه این دو روزه انقدر از این ور زمین رفتم اون ور زمین پوست پام داره ور میاد ! بردیم.....بردیم.....هورا


!ولی عجب روز شلوغی بود.تا ساعت 2 که مسابقه و بعدشم که از ساعت 3 کلاس پیانو
.دیگه برم یه ذره هم درس بخونم .ناسلامتی سال دیگه کنکور دارم


Thursday, November 18, 2004


...بارون بارونه زمینا تر میشه
عجب هوای فوق العاده ایه! امروز برای یه کاری مجبور شدم پیاده برم بیرون که میتونم بگم موش آب کشیده شدم! البته شاید بشه گفت که یه چیزی هم اختراع شده به اسم چتر
:)) اما خب اون وقت که دیگه کیف نمیده




Wednesday, November 17, 2004

من الآن انواع واقسام احساسات رو دارم.دیگه نمیدونم به ساز کدومشون هم برقصم.هم کلی خوشحالم و در عین حال نگران.به علاوه ی همه ی اینا هیجان زده هم هستم و کلی احساس دیگه که حتی نمیدونم بعضیاشون و که چی هستن
!:-? :( خداییش عجب گیری کردم ها
@-)

Sunday, November 14, 2004

کاشکی بعضیا وقتی حرف میزدن بیشتر فکر میکردند (حتی اگر جنبه ی شوخی داره)! اون وقت شاید می فهمیدن که چقدر احساسات یه نفر می تونه جریحه دار بشه

:::



Thursday, November 11, 2004

این چند روزه کلی سرم شلوغ بود.مخصوصا که به آخرای ماه رمضون هم رسیدیم و منم کلی انرژیم تموم شده
اما یه اتفاقی هم افتاد که مدت ها بود داشتم سعی میکردم تا بهش برسم.اینکه بالاخره منم تونستم وارد بازار کار بشم!اولین کار واقعیه زنذگیمه که برای شرکت پند قراره انجام بدم!البته خیلی کوچیکه.ولی خب بازم یه شروعه!باید با فتوشاپ یه طرح برای روی جلد دفترچه های راهنمای نوت بوک
ها بدم.
!:))به قول بعضیا دارم سعی میکنم حاصل دست رنج خودمو بخورم




Sunday, November 07, 2004

امروز وقتی از مدرسه برمیگشتم یه فکر باحال به ذهنم رسید.هدفون هام رو به گوشم زدم و سی دی مورد علاقم رو که همیشه تو سی دی من امه رو گذاشتم و اونقدر صداش رو زیاد کردم تا دیگه صدای بچه های سرویس و ماشین ها رو نشنوم .به اطراف که نگاه میکردم حس میکردم من بین آدما نیستم و فقط یه تماشاچی ام.باد و قطره های بارون که به صورتم می خورد کلی لذت بخش بود.
البته تابستون چند بار این کارو امتحان کرده بودم اما اون موقع هم پیاده میرفتم و هم هوا به خوبیه این دفعه نبود. خلاصه اینکه کلی لذت بخش بود

Saturday, November 06, 2004



وقتی به اطرافم و کسانی که میشناسم دقیق میشم میبینم خیلی با تصوراتی که نسبت به اونا داشتم فرق دارن
احساس میکنم خستم!دوست دارم ذهنم رو از تمام فکرهای آزار دهنده خالی کنم و فقط به چیزای خوب و دوست داشتنیی که دوست دارم فکر کنم.اما حتی وقت این کار رو هم ندارم
!الآن هم دیگه باید برم کلاس بعدش هم درس

Friday, November 05, 2004


امروز اصلا توانایی انجام هیچ کاری رو نداشتم.من که حتی جمعه ها هم همیشه ساعت 8 اینا دیگه بیدار بودم امروز تا ساعت 12-11 هنوز توی تخت خواب بودم.

Tuesday, November 02, 2004

کم کم دارم باور میکنم که فقط یه سال دیگه مونده به کنکور. تو کلاس و مدرسه جو کنکور رو حس میکنم
چرا باید همه آزمایش هایی که میخواد در مورد کنکور انجام بشه درست همون سالی که نوبت ماست امتحان میکنن!یه جورایی تبدیل به موش آزمایشگاهی شدیم. اول که تصویب شد دومرحله ای بشه. بعدشم اعلام شد که معدل امتحان نهایی 50% تو کنکور تاثیر داره.همه معلمامون میگن مفهومی و سخت تر از قبل میشه. و امروز هم بخش نامه شده علاوه بر امتحانای ترم دو ترم یک هم نهاییه:((اما عوضش فقط یه ذره دیگه مونده.از الان لحظه شماری میکنم برای وقتی که مدرسه تموم میشه و میرم دانشگاه