Friday, April 29, 2005


میگما امسال هم کلی زود گذشت!نه؟
.یه ماه و نیم دیگه من دیگه سوم نیستم!!خدا کنه سال دیگه هم زود بگذره
از الآن دیگه خودم رو برای یه سال خرخونی آماده کردم.به این نتیجه رسیدم که یه سال رو آدم سختی به خودش میده.اما عوضش بعدش نونش رو میخوره.
خدا به همه کمک بکنه تا به همه ی اون چیزایی که میخوان برسن.حالا همه ش هم نشد بیشترش

:)



Saturday, April 23, 2005

!دیروز بازم یه روز هیجان انگیز باحال بود
.دیروز همه رفتیم شهرستانک.یه ده طرفای گچسر بود.که ما اول از توچال رفتیم
البته ایندفعه کلی تعهد اینا دادیم.چون دفعه قبل میگفتن شما حق نداشتین خارج پیست اسکی کنین و از این حرفا بعد ماشینامونو نمیدادن.خلاصه ایندفعه کلی اثر انگشت وامضا و...دادیم.





!ما کاخ ناصرالدین شاه رو هم دیدیم.اینم نمایی ازش.این قسمتی از حرمسراش بوده.اونم وسط کووووه











!اما خداییش خیلی راه بود.من که دیگه آخراش پام مال خودم دیگه نبود

فقط حیف که یه ذره حالم گرفته شد و علاوه بر اون یه احساس بدی داشتم!آدم بعضی وقتا به یه چیزای بی خودی ای حساس میشه که پدرش رو در میاره.کاشکی میتونستم اهمیت ندم...احساس میکنم قلبم یه جورایی لای گیره س
:-S
!اگه اینا نبود میتونست یه روز فوق العاده باشه

Saturday, April 16, 2005

!!دیروز میتونم بگم فوق العاده بود
با کلی از بچه ها رفتیم یه دهی به اسم ایگل.3000-2 متر اسکی داشت کلی هم پیاده روی و کوهنوردی!خیلی عالی بود!
و بجز پای من با کفش و شلوا اسکی م تلفات دیگه یی نداشتیم.




!نمایی از بالا رفتن از کوه با چوب اسکی پشتت


!خلاصه خیلی خوش گذشت.مخصوصا که دوستای خوبم هم بودن


Sunday, April 03, 2005


امروز که رفتم مدرسه یه چیز عجیب دیدم.اونم اینکه توی دفتر همه داشتن بدجوری گریه میکردن.بعدا فهمیدم که یکی از معلمامون فوت کردن..یکی از معلمای زبانمون بود.البته معلم من خیلی نبود...یکی دو جلسه...ما کلاسمون دو گروه بود که معلم گروه من یکی دیگه س اما خب حتی فکرشم نمیکردم. هنوز برام یه جورایی این مسئله گنگه.
آخرش همه مون یه روز میمیریم.اما امیدوارم هیچکس عزیزاشو از دست نده.هر چند که غیر ممکنه.اما من میدونم که دیگه طاقت نخواهم داشت که یکی از کسایی که دوستش دارم رو از دست بدم...خدا اون خانوم رو هم بیامرزه و به عزیزاش صبر بده.

:


Saturday, April 02, 2005


.خب بالاخره بعد از کلی وقت اومدم که آپدیت کنم
.یه چند روزی رفتیم دیزین..جای همه خالی
!با اینکه دلی از عزا در آوردم اما عالی نبود.البته روز اولش فوق العاده بود اما هی نزول کرد
روز اول هم هوا خوب بود...هم برف عالی بود...پیست هم خلوت...خلاصه فوق العاده بود.مخصوصا که تعدادمون هم بد نبود.من و دادشم و دو تا از فامیلامون.عموم اینا هم بودن.اما با ما اسکی نمیکردن.روز دومش هم در کل بد نبود.اما خب یه ذره شلوغ بود.هوا هم یه ذره گرم بود .منم که تنها بودم.البته بازم عموم اینا بودن اما با من اسکی نمیکردن.خلاصه بدک نبود.عوضش روز سوم.پیست غلغله بود...برف پاییناش شلاب بود...منم که تنها بودم(که این خودش خیلی بده به نظر من)...هوا هم به شدت گرم بود.با اینکه من کلی ضدآفتاب زده بودم اما پوستم به معنای واقعی کلمه سوخت.انقدر که تا دو روز همه ش کرم رو صورتم بود و کلی می سوخت.حتی دست هم نمیتونستم بهش بزنم.
!:_sالآنم که پوست پوست شده و میریزه!مثل مارا پوست انداختم
!:)به هر حال خوب بود


راستی من به خودم افتخار میکنم.تقریبا همه ی تکلیفای عیدم و نوشتم.به جز حسابان که 150 تاشو نوشتم 30 تاش مونده و فیزیک که از 70 تا 60 تا شو نوشتم.